سفر هرمز . مهرزاد روشن . قسمت سوم

ساخت وبلاگ

هرمز را در یک کلمه میشود جزیره ای بکر و دست نخورده نامید. ترکیب سواحل نقره ای و کوه های سفید و زرد و خاک ارغوانی جزیره را اگر در کنار آبهای شفاف و زلال خلیج فارس بگذارید سمفونی بی نظیری از رنگ را خواهید دید که در هیچ کجای جهان پیدا نمیشود.

بکر بودن اگر چه می تواند جاذبه های خود را داشته باشد اما همیشه هم زیبا نیست. هرمز آنقدر بکر است که پیدا کردن یک سایه ی مجانی که بشود با خانواده چند ساعتی در آن نفسی تازه کرد تقریبا محال است. 

زیر کپر دنجی کنار ساحل دلربای هرمز نشسته بودیم و مشغول صرف صبحانه بودیم و یاد ندارم در تمام عمر اینقدر با حوصله صبحانه خورده باشم. منی که در شرایط معمولی در چشم به هم زدنی سفره پر و پیمانی را برهنه میکردم چنان با تخم مرغ آب پز و خیارشور و گوجه عشق بازی می کردم که بیا و ببین. 

سفره پهن ضامن سایه ی بالای سرمان بود و تا زمانی که مشغول غذا خوردن بودیم کسی کار به کارمان نداشت و آن کپر جادویی متعلق به ما بود اما بره ی بریان هم اگر باشد بالاخره تمام می شود و مگر تا کی می شود یک صبحانه ساده و جمع و جور را کش داد.

سرتان را درد نیاورم. مثل وضویی که باطل میشود و احتیاج به تجدید دارد شرط استفاده از آن کپر و خنکای سایه اش خرید گاه به گاه آب و چای و خوراکی و سفارش های جورواجور بود و قیمت ها هم همه سرگردنه ای. 

اگر چه تعدادی از همراهان رژیم غذایی داشتند و از خوردن گاه و بیگاه پرهیز میکردند اما این شرایط بحرانی جای این خنک بازی ها  نبود و نوبتی خریدی میکردیم و می لباندیم بلکه سایه کپر از سرمان کوتاه نشود. 

آن چهارتا چوب و مقداری نیزار و پوشال که کپر را ساخته بودند برای مالک خوشبختش در آن برهوت حکم سیتی سنتر و مراکز خرید آنچنانی را داشت و تا دقایقی بی کار و  بی آنکه چیزی بخوری یا بنوشی را زیر سایه کپر سپری میکردی نگاه های سنگین کپرچی را حس میکردی که ای آقا مزاحم کسب و کار ما نشوید یا چیزی بخرید یا شر را کم کنید که آواره فراوان است و مشتری سایه بسیار. 

این نگاه سنگین را بگذارید کنار مگس های رنگارنگ جزیره که از بس طی چند میلیون سال گذشته کسی کار به کارشان نداشته و پای حشرکش و مگس کش به جزیره باز نشده؛ هر کدام به قوچ چاق و چله ای می مانست که مجاز است بچرد و هر وقت دلش خواست شاخ بزند و کسی حق ندارد بگوید بالای چشمت ابروست.

مگس هایی که توان آن را دارند هر بی رمقی را در کسری از ثانیه بخورند و به خاک ارغوانی جزیره تبدیل کنند.

چاره ای نبود و الان موقع چرتکه انداختن نبود. باید چند ساعتی با این شرایط سر میکردیم شاید گشایشی شود و عروس هرمز اجازه کام گرفتن به بی خانمان ها بدهد.

@persianravi

گندم . قسمت چهارم...
ما را در سایت گندم . قسمت چهارم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7vadipoem بازدید : 65 تاريخ : چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت: 6:56